سارا

سارا جان تا این لحظه 14 سال و 6 ماه و 6 روز سن دارد

از عکس های نوزادی سارا بانو

خواب ناز کودکی
امیدوارم همیشه اینطور ناز و با آرامش بخوابی و هیچ وقت استرس و ناراحتی نداشته باشی
سارای من این روزها همش به من میگه مامانی نترس من با تو دوست هستم . 


تاریخ : 31 تیر 1392 - 08:28 | توسط : مامان مینا | بازدید : 1785 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

به یاد امیر رضا

ین گل تقدیم مادر صبور امیررضا چون عکسی ازش ندارم


تاریخ : 29 تیر 1392 - 21:21 | توسط : مامان مینا | بازدید : 529 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

امیر رضا کوچولوی ما

25مرداد 85 نوه دایی من(مامان سارا) امیررضا کوچولو به دنیا اومد اولین بچه ای بود بعد از خواهرزادم بوسیدمش خیلی دوست داشتنی بود بوی بهشت می داد انگار فرشته ای بود برای امتحان ما مامور شده بود اولین لباسی که توی بیمارستان تنش کردند از مشهد آورده بودم راستشو بگم مهرش به دلم نشسته بود انگار زمینی نبودعید 89 فهمیدم امیر رضا کوچولوی ما سرطان خون داره با ناباوری رفتم بیمارستان حضرت علی اصغر بخش خون مادرشو صدا زدم گفتم به من بگو دروغه گفت نه راسته خیلی دعا کردم اما نشد تو مراسم خدمت مامانم به من گفت دختر عمه جون چرا گریه می کنی گفتم امیررضا جونم عمه رفته پیش خدا با همون شیرین زبونیش بهم گفت :اینکه گریه نداره عمه رفته بهشت شیر عسل بخوره اونوقت من باید اینجا این همه درد بکشم کلی بهش خندیدیم خلاصه بگم فرشته آسمونی ما سال 91 نیاز داشت به پیوند مغز استخوان اما آزمایش های ما هیچکدام جواب نداد خاله جونش گفت از بند ناف توراهیش آزمایش بگیرند تنها آزمایشی که خورد اون کوچولوی تو راهی بود اما درست یک هفته قبل از به دنیا اومدن اون کوچولو امیررضا رفت پیش خدا تا به قول خودش بره بهشت و شیرعسل بخوره وقتی خبر شو شنیدم داشتم دق می کردم فقط گفتم خدایا راضیم به رضای تو به پدر و مادرش صبر بده هنوز مادرشو سر خاک می بینم میگه طاقت دورشو ندارم هر بار که میرم بهش میگم امیررضا جونم به عمه سلام منو برسون دوست دارم 9شهریور 91 منتظر داداشی امیررضا هستیم شما دعا کنید برای این مادر داغدیده


تاریخ : 29 تیر 1392 - 20:59 | توسط : مامان مینا | بازدید : 573 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

سارای ده روزه من

اولین باری که دیدمش تو بیمارستان فکر کردم خیلی خوشگله اما وقتی آوردمش خونه فهمیدم احساس مادرانه بود نه چیز دیگه 


تاریخ : 29 تیر 1392 - 18:39 | توسط : مامان مینا | بازدید : 645 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

خواب کودکی

سارا وقتی یکساله بود توی تاب خوابش برد 


تاریخ : 29 تیر 1392 - 01:54 | توسط : مامان مینا | بازدید : 550 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

مامان سارا و تنهایی

برام دعا کنید تا بتونم خودمو ببخشم و اونایی که شادی و دنیای کودکانه منو خراب کردند ببخشم هنوز حس می کنم به خودم خیلی بدهکارم بچگی نکردم به وبلاگم سر بزنید
minasara88@blogfa.com
خانه کودکی و حرفهای ناگفته 


تاریخ : 28 تیر 1392 - 01:30 | توسط : مامان مینا | بازدید : 641 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

برای تمام کودکان ایران زمین

شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آنرا از تو گرفتند ببخش آنانی که دلت را شکستند آنان لایق بخشیدن نیستند اما تو لایق آرامشی

دعا کن برای آنان که نفرینت کردند ، درخت باش بر غم تبرها بهار بشو و بخند که خدا هنوز آن بالا نظاره گر ماست

عشق یعنی آنکه ما باور کنیم             یک دل دیگر اراتمند ماست

دوستی همسایه نزدیک ماست            مهربانی هم خویشاوند ماست

                     گر خطر می بارد از این فصل درد

                        دوستی را اول باید بیمه کرد 



تاریخ : 28 تیر 1392 - 00:29 | توسط : مامان مینا | بازدید : 549 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

بابابزرگ سارا به همراه عمه جون

عکس سمت چپ بابا بزرگ سارا است و خانمی که ایستاده عمه جون سارا بانوست 


تاریخ : 28 تیر 1392 - 00:23 | توسط : مامان مینا | بازدید : 581 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

شیرین زبانی های سارا

وقتی از لباس خوشش نیاد می گوید زدمش زدمش زدمش

وقتی من و بابا جهان حرف می زنیم به من می گوید مامان تو برو ظرفها رو بشور بابا جهان منه

به سپهر(پسری که در درمانگاه قائم باهم دوست شدند ) می گوید اسپری بیا باهم بازی کنیم

اگر از چیزی خوشش نیاید به سبک عزیز خدا بیامرز(مامان من) میگوید این درد نمی خوره

این قصه ادامه دارد.....


تاریخ : 25 تیر 1392 - 20:55 | توسط : مامان مینا | بازدید : 514 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید