سارا

سارا جان تا این لحظه 14 سال و 6 ماه و 6 روز سن دارد

به یاد مادرم

سلام مامان مهربونم می خوام بگم که من همیشه به یادت هستم گاهی وقتها دلم بیهوده برایت شور میزنه دلم می خواد گوشی تلفن را بردارم با تو حرف بزنم تا آروم بشم گفتم دلم برایت بیهوده شور می زنه چون می دونم تو در بهترین نقطه بهشت منونگاه می کنی اما چه کنم دله دیگه حساب کتاب که نداره گاهی شور می زنه گاهی تنگ می شه گاهی هم می شکنه و گاهی هم میگیره!

Avazak.ir Line5 تصاویر جداکننده متن (1)

با رفتنت دلم شکست

دل تنگ شدم از دوریت

و خوب می دانم تا ابد دلم برای نبودنت می گیرد

مادر جان قسم خوردم در برابر نامردی مردمان نامردی کنم چون نامردی همین مردم بود که شمع وجود تورا خاموش کرد !

 

Avazak.ir Line5 تصاویر جداکننده متن (1)

 

نیاز به کسی دارم که راه را نشانم دهد .....

تنبیه ام کند

تشویقم کند....

نه به حق قدرتی که دارد ....

بلکه به اقتدارش..

من پدرم را میخواهم من مادرم را می خواهم من خانه کودکی ام را می خواهم !

 

Avazak.ir Line5 تصاویر جداکننده متن (1)

اتفاقهایی هست که حسرت آن تا همیشه باقی میمانند

مثل حسرت یک بار دیگر بوسیدن دستان مادر

 

Avazak.ir Line5 تصاویر جداکننده متن (1)

 

مامان دلم برای تو تنگ شده

نمیدونم چی باید بنویسم یا چی باید بگم

فقط میدونم دوست دارم کنارم باشی ، بشینم کنارت بغلت کنم ، میخوام تنت را بو کنم ، سرم بزارم روی پاهات دست بکشی روی سرم ، وقتی سارا از تو میپرسه مگه مامانم بچه است که سرش گذاشته رو پاهات داری نازش میکنی!

مامان تو بگی اره این بچه منه صد سالش بشه بچه منه

 

Avazak.ir Line5 تصاویر جداکننده متن (1)

 

 

مامان او شیرین دیلینن دیسن بو منیم اوشاغیم دی یوز یاشی دا اوسا منیم اوشاقیمدی

 

Avazak.ir Line5 تصاویر جداکننده متن (1)

 

 

مامان دلم هوا تو را کرده اونم چه هوائی! مامانی این بار نتونستم با کلمات بازی کنم یه نامه که نه یه دخترانه برات بنویسم فقط بدون که دلم داره می ترکه بغض امانم رو بریده دلم نمی خواد الان جهان بیاد ببینه دارم گریه می کنم آخه برام سخته اون شاهد دلتنگی هام باشه دلم نمی خواد سارا بیاد ببینه دارم اشک می ریزم بعد بگه مامانی چرا داری گریه می کنی اون وقته که جوابی براش ندارم !

Avazak.ir Line5 تصاویر جداکننده متن (1)

 

 

مامان امروز یکم خرداد نود و سه است درست سومین سالی که تو برای همیشه چشمانت رو بستی همه می گن تاریخ رفتن تو 17 خرداده حتی روی سنگ قبرت هم نوشتن 17 خرداد اما من درست یادمه ساعت 5 بعد از ظهر یکم خرداد تو چشماتو بستی دیگه هم باز نکردی چه روز تلخی بود اون روز !

من امروز میام پیشت کلی باهات حرف می زنم حرفهایی که فقط تو می شنوی و خدا و خودم نه کسی دیگه دلم می خواد باهم خلوت کنیم مامان پس منتظرم باش !

Avazak.ir Line5 تصاویر جداکننده متن (1)

 

 
 

تاریخ : 01 خرداد 1393 - 21:34 | توسط : مامان مینا | بازدید : 2580 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام
(بعد از تائید منتشر خواهد شد)