سارا

سارا جان تا این لحظه 14 سال و 6 ماه و 6 روز سن دارد

در آستانه سال نو

Avazak.ir smili16 تصاویر زیباسازی وبلاگ (1) Avazak.ir smili16 تصاویر زیباسازی وبلاگ (1) Avazak.ir smili16 تصاویر زیباسازی وبلاگ (1)

در آستانه سال جدید برایت آرزو میکنم که دوست داشته باشی!

آنچه را که باید دوست بداری و فراموش کنی آنچه را که باید فراموش کنی برایت شوق آرزو میکنم. آرامش آرزو میکنم

برایت آرزو می کنم مهربان باشی و دنیا با تو مهربانانه برخورد کند !

Avazak.ir smili43 تصاویر زیباسازی وبلاگ (2) Avazak.ir smili43 تصاویر زیباسازی وبلاگ (2) Avazak.ir smili43 تصاویر زیباسازی وبلاگ (2)

دخترم....

آدم ها آرزوهای خیلی بزرگی دارند توی زندگیشون....

اما مادرها اگر چه جزیی از همین آدمها هستند تمام آرزوهاشون یک جوری ختم میشه به فرزندشون

سارای من اگر بدونی چه آرزوهای بزرگی برایت دارم....

Avazak.ir smili70 تصاویر زیباسازی وبلاگ (3) Avazak.ir smili70 تصاویر زیباسازی وبلاگ (3) Avazak.ir smili70 تصاویر زیباسازی وبلاگ (3) Avazak.ir smili70 تصاویر زیباسازی وبلاگ (3)

برایت آرزو می کنم وقتی بزرگ شدی و رسیدی به سن و سال مامان

از روزگار کودکی خودت به شادی یاد کنی برایت آرزو می کنم که دنیای کودکانه شادی داشته باشی و روزگار با تو مهربانانه

برخورد کرده باشد تا همیشه خاطرات سبزش در ذهن تو پایدار بماند.

Avazak.ir Line25 تصاویر جداکننده متن (2)

عزیز من

مــادر که باشی آرزوهای خودت کم رنگ میشود.....

یادت باشد تمام آرزوهای من یک جوری ختم می شود به تو

نمیدانم کدام یک از این آرزوهای بزرگ من برآورده میشود اما ایــمان دارم

آرزوهای بزرگ من در برابر بزرگی و عظمت خداوند خیلی کوچک است....

و من ایمان دارم هر چه از جانب حضرت دوست رسد بهترین است چون من بهترین هارو برای تو از حضرت دوست خواستم ....

Avazak.ir smili89 تصاویر زیباسازی وبلاگ (4) Avazak.ir smili89 تصاویر زیباسازی وبلاگ (4) Avazak.ir smili89 تصاویر زیباسازی وبلاگ (4) Avazak.ir smili89 تصاویر زیباسازی وبلاگ (4)

سارای من

دستان مهربان

خدا پر از معجزه است برای ما بندگانش ، و تو معجزه زندگی من بودی ،

پس من برایت از خداوند زیبا ترین معجزه اش را آرزو می کنم !

Avazak.ir Line25 تصاویر جداکننده متن (2)

از همه مهمتر اینکه برایت آرزو می کنم تا به جایی برسی که خواسته هایت را فقط از خــدا بخواهی

و به این یقین برسی که فقط او تواناست...

و بدان اگر هیچکس نباشد...خــدا همیشه هست....

Avazak.ir Line25 تصاویر جداکننده متن (2)

برایت شادی آرزو میکنم و امیدوارم هرگز آواز غم را در چهره زیبای تو نبینم ......

Avazak.ir Line25 تصاویر جداکننده متن (2)

برایت آرزو می کنم هیچ گاه غمگین نباشی و اگر روزی غمگین شدی سحر گاهان فقط با او که دوست است و حضرت دوست

بگویی : بی تو ای معنای بودن سخت است !

Avazak.ir Line25 تصاویر جداکننده متن (2)

در نهایت برایت آرزو می کنم که عاشق باشی و دنیا را عاشقانه بنگری که دنیا بی عشق حضرت دوست ویرانه ایست !

Avazak.ir Line25 تصاویر جداکننده متن (2)

 


تاریخ : 25 اسفند 1392 - 01:49 | توسط : مامان مینا | بازدید : 1346 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

سوتی های سفر به مشهد مقدّس

سلام دوستان عزیز

من سارا هستم می خوام از سوتی های سفر مون به مشهد که بیشتر مربوط به بابابزرگ عزیز

منه بگم !

خوب بریم سر اصل مطلب اینجا که من در حال چیپس خوردن هستم بابابزرگ خیلی مهربون

مشغول ادای فریضه نماز ظهر در راه مشهد است !

در عکس فوق بابا بزرگ در کنار من نشسته و داره از مامان در رابطه با نماز خانه سوال میکنه ! و

من همچنان مشغول خوردن چیپس و صد البته به خاطر سپردن اولین سوتی بابا بزرگ هستم.

بابابزرگ از مامانی پرسید مینا اونجا (سر در نمازخانه ) چی نوشته مامانی هم یه نگاهی

به زاویه دید بابا بزرگ کرد و گفت : نمازخانه خواهران Avazak.ir50 شکلک های یاهو (2)

و بابابزرگ بعد سکوت معنا داری به مامان گفت من رفتم اونجا نماز خوندم اشکال داره !

مامانی هم بعد از اینکه تونست جلوی خنده خودش رو بگیره گفت :بابا صدای جیغ خانومها رو

نشنیدی ؟اگه چادر سرت نکرده باشی نمازت قبول نیست آخه رفتی نماز خانه خواهران نماز

خوندی ! (البته چون با خنده مامانی همراه بود بابا بزرگ فهمید سوتی داده و خودش حسابی

خندید).

Avazak.ir Line47 تصاویر جداکننده متن (4)

سوتی دوم بابا بزرگ!!!!!!!!!!!!!!

دومین سوتی بابا بزرگ به محض رسیدن به هتل پارسال (پارسا البته به گفته مامانی ! من نمی

دونم مامانی که سواد نداره برای چی به هتل پارسال میگه هتل پارسا)Avazak.ir15 شکلک های یاهو (1)

بابا بزرگ به محض رسیدن به هتل تصمیم گرفت دوش بگیره تا باهم بریم زیارت امام رضا

بلافاصله قبل از اینکه بابایی وارد اتاق بشه رفت داخل حمام و بعد از چند دقیقه با یک اعتماد به

نفس خیلی بالا آمد بیرون و به مامانی که همیشه منتظر سوتی های بابابزرگه و آماده خندیدن

(البته لازم به ذکره که بابا بزرگ فقط خنده های مامانی رو تحمل می کنه اگه خدای نکرده کسی

دیگه ای به غیر از خانواده ما در جمع بهش بخنده حسابی عصبانی میشه درست اینطوری )Avazak.ir36 شکلک های یاهو (1)

Avazak.ir72 شکلک های یاهو (2) گفت مینا اینجا دوش نداره من با چی دوش بگیرم مامان هم که آماده منفجر شدن از خنده بود

Avazak.ir9 شکلک های یاهو (1) Avazak.ir5 شکلک های یاهو (1) به بابا بزرگ گفت مگه میشه بابا بزرگ دوش نداشته باشه بابا بزرگ با همون اعتماد

به نفس بالا گفت احتمالا مسافر قبلی دوش رو خراب کرده خوب نیست دیگه !

مامانی بعد از دیدن فضای حمام دستشو گذاشت روی دلشAvazak.ir46 شکلک های یاهو (2) و از خنده داشت منفجر میشد

و به بابا بزرگ گفت بابا لباستو آویزون کردی روی دوش ! Avazak.ir44 شکلک های یاهو (2)

 

Avazak.ir Line47 تصاویر جداکننده متن (4)

سوتی سوم مربوط به رستوران هتل پارساله

بابا بزرگ من از ماست مو سیر خوشش نمیاد و همش به مامانی می گفت مینا اینجا چرا ماستش

بو میده و مامانی هر چی توضیح میداد بازهم بابا بزرگ می گفت بگو از ماست بدون بو برای

مابیاورند!

Avazak.ir26 شکلک های یاهو (1)

اولین شبی که برای صرف شام رفتیم به رستوران هتل بابا بزرگ باهمون اعتماد به نفس مثال

زدنیش به آقای مسنی که ترک زبان بودند و و قادر به صحبت کردن به زبان فارسی نبودند به

زبان شمالی گفت : اینجا شام پلو ندنه (شام پلو نمی دن) آخه بابا بزرگ من خیلی پلو دوست

دره اونم از نوع شفته پلو ! اون بابا بزرگ پیر هم فقط یه نگاه مظلومانه به بابا بزرگ من کرد و هیچ

نگفت ! Avazak.ir105 شکلک های یاهو (3) بابا بزرگ هم گفت جواب هده مرا (جواب بده به من) Avazak.ir121 شکلک های یاهو (3)

Avazak.ir Line47 تصاویر جداکننده متن (4)

اما سوتی آخر بابا بزرگ زمانی بود مامانی و بابا بزرگ و زن عمو رقیه و مامان بزرگ رفتن صبحانه

بخورن Avazak.ir26 شکلک های یاهو (1)و من چون در خواب ناز بودم بابایی پیش من بود ! مامانی گوشی خودش رو نبرده

بود من از خواب بیدار شدم Avazak.ir14 شکلک های یاهو (1) و مامانی رو پیدانکردم بعد هم از بابا جونم خواستم تا به مامانی

زنگ بزنه ! بابا هم با گوشی بابا بزرگ تماس گرفت بوققققققققققققققققققققققققققق

بوقققققققققققققققققق بوووووووووقققققققققققققققققققققققققققو

بوقققققققققققققققققققققققققوبوققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققق

بوققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققق

بوقققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققق

بوقققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققق

بالاخره مامانی جواب داد ! گفت دارم میام سارا جونم منم خوشحال منتظر مامانی شدم.

بعد دیدیم مامانی با خنده وارد اتاق شد گفت جلوی در رستوران بابا بزرگ با داد و فریاد می گفت

مینا ،رقیه گوشی کیه داره زنگ می خوره ؟ بعد از چند لحظه مامانی به بابا بزرگ گفت : گوشی

خودته بابا جان ! در ادامه خنده به بابا جهان گفت بی زحمت یه قلم چکش بذارید کنار گوشی

بابا بزرگ با این گوشی خریدنتون چشم بازار رو کور کردید ! (آملی نره بازار ،بازار می گنده ؟) هر

چی دکمه پاسخ رو فشار میدادم عمل نمی کرد.

بابابزرگ به خدا عاشقتم توی یه جواهر نادری که هیچ کس نمی تونه قیمتی برات بذاره!

Avazak.ir56 شکلک های یاهو (2) Avazak.ir66 شکلک های یاهو (2) Avazak.ir137 شکلک های یاهو (4)

Avazak.ir smili56 تصاویر زیباسازی وبلاگ (2) Avazak.ir smili68 تصاویر زیباسازی وبلاگ (3)Avazak.ir smili68 تصاویر زیباسازی وبلاگ (3)Avazak.ir smili68 تصاویر زیباسازی وبلاگ (3)Avazak.ir smili68 تصاویر زیباسازی وبلاگ (3)Avazak.ir smili68 تصاویر زیباسازی وبلاگ (3)

دلهاتون شاد لبهاتون همیشه خندون Avazak.ir smili53 تصاویر زیباسازی وبلاگ (2)

 

Avazak.ir smili94 تصاویر زیباسازی وبلاگ (4) Avazak.ir smili94 تصاویر زیباسازی وبلاگ (4) Avazak.ir smili94 تصاویر زیباسازی وبلاگ (4)


تاریخ : 20 اسفند 1392 - 16:44 | توسط : مامان مینا | بازدید : 1717 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

با تو می گویم سارا

السلام علیک یا انیس النفوس السلام علیک یا سلطان یا علی ابن موسی الرضا

 

Avazak.ir Line27 تصاویر جداکننده متن (2) 

سلام سارای من

از برکت وجود تو بعد 5 سال امام رضا ما را هم طلبید و رفتیم پابوس امام رئوف

خدا را شاکرم و از امام رئوف سپاسگذارم که من بنده رو سیاه درگاه حق را به حریم

فرشتگان  راه دادند! احساس خوبی بود احساس سبکی می کردم چرا که به توصیه یکی

از دوستان اول از همه برای تمام کسانی که در حقم ظلم کردند طلب خیر کردم!

وقتی از خداوند در بهترین جای دنیا می خواستم به من قدرتی دهد تا بتوانم هر آنچه در

گذشته روی داده فراموش کنم ،بی اراده اشک از چشمانم سرازیر شده بود! نمی دانم به حرمت پاکی وجود تو بود و

یادلخوشی مامان بزرگ و بابابزرگ که خداوند این خیر را نصیبم کرد!

Avazak.ir Line8 تصاویر جداکننده متن (1)

سارا جان من و بابایی تصمیم گرفته بودیم مامان بزرگ و بابا بزرگ و زن عمو رقیه

که پرستار مامان بزرگه همراه خودمون ببریم و کاری کنیم که به آنها خوش بگذره،

 با اینکه من خیلی دوست داشتم جاهای دیدنی مشهد را به یاد روزهای اول زندگی

مشترک من و بابایی ببینم ولی تصمیم گرفتم هر طور که همراهان عزیزما راضی هستند

رفتار کنیم ، بی شک خداوند هم اینگونه راضی تربود ، البته باید بگویم زیارت امام

 رئوف می ارزد  به تمام نقاط دیدنی دنیا ،آرامش حرم آقا می ارزد به تمام خوشی های

دنیا وقتی می دیدم چگونه دست مامان بزرگ رو میگیری تا کمکش کنی نمی دانی چقدر

ذوق می کردم وبه خود می بالیدم از داشتن دختری چون تو!

Avazak.ir Line8 تصاویر جداکننده متن (1)

در خلوتگه فرشتگان بارگاه الهی به امام رئوف گفتم آقا شما غریب نیستید من غریبم ،

مگر می شود شما با این همه عاشق دلسوخته احساس غربت کنید !

می خواستم به آقا بگویم ارادت دارم اما با خود گفتم کدام ارادت ؟

گفته راست برو من چپ رفتم!

 گفته مستقیم برو من کج رفتم !

گفته به خاطر خودت و رضای خدا بالا برو، من پایین رفتم ! 

گفته خلاف رضای خدا عمل نکن من بارها خلاف رضای حضرت دوست عمل کردم !

راستی مگر می شود کسی را دوست داشت اما به خواسته هایش بی توجه بود ، مگر

می شود مرید کسی باشی ولی مرتکب اعمال مورد تنفر و نهی او شوی ؟

دخترم خلاصه بگویم با یک دنیا شرمندگی از خودم و اعمالم و سخنانم رفتم خدمت آقا

احساس می کنم آقا مرا هم به حرمت وجود تو بخشیده و اجازه ورود به حریم ملایک

الهی را به من داده !

Avazak.ir Line7 تصاویر جداکننده متن (1)

Avazak.ir Line7 تصاویر جداکننده متن (1)

و من گریخته ام؛

و در پی من صیادها؛

و فرا رویم دام ها؛

 یا ضامن آهو؛

من یقین دارم دستان تو تنها سهم آهو نیست ...

Avazak.ir Line7 تصاویر جداکننده متن (1)

راستی خاله های عزیز مامانی به من گفته پست بعدی رو از سوتی های سفر همراه بابا بزرگ و مامان بزرگ خودم براتون تعریف کنم .      Avazak.ir smili61 تصاویر زیباسازی وبلاگ (3)

Avazak.ir smili94 تصاویر زیباسازی وبلاگ (4)Avazak.ir smili94 تصاویر زیباسازی وبلاگ (4)Avazak.ir smili94 تصاویر زیباسازی وبلاگ (4)Avazak.ir smili94 تصاویر زیباسازی وبلاگ (4)Avazak.ir smili94 تصاویر زیباسازی وبلاگ (4)Avazak.ir smili94 تصاویر زیباسازی وبلاگ (4)


تاریخ : 17 اسفند 1392 - 17:20 | توسط : مامان مینا | بازدید : 1003 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

ماجراهای سارا و دوچرخه و خبرهای جدید

Avazak.ir smili2 تصاویر زیباسازی وبلاگ (1)

سلام من سارا هستم از مامانی اجازه گرفتم اینبار خودم ماجراهای دوچرخه سواری براتون تعریف کنم !

امروز روز 4شنبه است صبح به پیشنهاد مامانی تصمیم گرفتیم با هم بریم دوچرخه سواری

ابتدا دوچرخه رو از پارکینگ مخصوص دوچرخه یعنی انباری خانه برداشتیم و سوار شدیم رفتیم بیرون تا دور بزنیم !

اولش فکر می کردم بلد نیستم رکاب بزنم اما دیدم یاد گرفتم اما هنوز مامانی نباشه نمی تونم تنهایی سوار بشم !


نکته قابل توجه اینه که نمی دونم چرا علاقه شدیدی دارم وقت رکاب زدن به پاهام نگاه کنم !

بعد از اینکه از کنار زمین بازی رد شدیم یکدفعه مامانی بهم گفت سارا جون موافقی بریم سرسره بازی منم خیلی خوشحال شدمرفتم طرف زمین بازی!

Avazak.ir smili17 تصاویر زیباسازی وبلاگ (1)



توی زمین بازی با این پسره که امسش امیرحسین بود دوست شدم و یکم باهم بازی کردیم و بعد هم تصمیم گرفتم بازهم برم دوچرخه سواری چون بیشتر خوش میگذره !


ینجام دیدم یه ماشین پلیس ایستاده رفتم سراغش و باهاش یه عکس انداختم . بعد هم تصمیم گرفتم برگردم خونه اونم بعد از

دوساعت بازی با دوچرخه تا ناهار بخورم !

Avazak.ir smili70 تصاویر زیباسازی وبلاگ (3)             Avazak.ir smili74 تصاویر زیباسازی وبلاگ (3)

اما می خوام در گوشی یه چیزی بهتون بگم قول بدید به بابا جهانم چیزی نگید باشههههههههههههه قول قول قول

روز جمعه تولد بابا جهانه اینطور که مامانی می گه بابایی یادش رفته تولدشه به همین خاطر من و مامانی تصمیم گرفتیم

غافلگیرش کنیم اما نمی دونم برای باباجونم چی بخرم ؟ آخه دوست دارم خوشحالش کنم میشه بگید چی بخرم تا باباییخوشحال بشه؟      Avazak.ir smili75 تصاویر زیباسازی وبلاگ (3)  Avazak.ir smili61 تصاویر زیباسازی وبلاگ (3)

Avazak.ir smili94 تصاویر زیباسازی وبلاگ (4)                 Avazak.ir smili94 تصاویر زیباسازی وبلاگ (4)          Avazak.ir smili94 تصاویر زیباسازی وبلاگ (4)    Avazak.ir smili94 تصاویر زیباسازی وبلاگ (4)


 

   

                 




تاریخ : 08 اسفند 1392 - 02:22 | توسط : مامان مینا | بازدید : 596 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

ماجراهای سارا و دوچرخه و خبرهای جدید

Avazak.ir smili2 تصاویر زیباسازی وبلاگ (1)

سلام من سارا هستم از مامانی اجازه گرفتم اینبار خودم ماجراهای دوچرخه سواری براتون تعریف کنم !

امروز روز 4شنبه است صبح به پیشنهاد مامانی تصمیم گرفتیم با هم بریم دوچرخه سواری

ابتدا دوچرخه رو از پارکینگ مخصوص دوچرخه یعنی انباری خانه برداشتیم و سوار شدیم رفتیم بیرون تا دور بزنیم !

اولش فکر می کردم بلد نیستم رکاب بزنم اما دیدم یاد گرفتم اما هنوز مامانی نباشه نمی تونم تنهایی سوار بشم !

نکته قابل توجه اینه که نمی دونم چرا علاقه شدیدی دارم وقت رکاب زدن به پاهام نگاه کنم !

بعد از اینکه از کنار زمین بازی رد شدیم یکدفعه مامانی بهم گفت سارا جون موافقی بریم سرسره بازی منم خیلی خوشحال شدم

رفتم طرف زمین بازی!Avazak.ir smili17 تصاویر زیباسازی وبلاگ (1)

توی زمین بازی با این پسره که امسش امیرحسین بود دوست شدم و یکم باهم بازی کردیم و بعد هم تصمیم گرفتم بازهم برم دوچرخه سواری چون بیشتر خوش میگذره !

اینجام دیدم یه ماشین پلیس ایستاده رفتم سراغش و باهاش یه عکس انداختم . بعد هم تصمیم گرفتم برگردم خونه اونم بعد از

دوساعت بازی با دوچرخه تا ناهار بخورم !

Avazak.ir smili70 تصاویر زیباسازی وبلاگ (3)             Avazak.ir smili74 تصاویر زیباسازی وبلاگ (3)

اما می خوام در گوشی یه چیزی بهتون بگم قول بدید به بابا جهانم چیزی نگید باشههههههههههههه قول قول قول

روز جمعه تولد بابا جهانه اینطور که مامانی می گه بابایی یادش رفته تولدشه به همین خاطر من و مامانی تصمیم گرفتیم

غافلگیرش کنیم اما نمی دونم برای باباجونم چی بخرم ؟ آخه دوست دارم خوشحالش کنم میشه بگید چی بخرم تا بابایی

خوشحال بشه؟ Avazak.ir smili75 تصاویر زیباسازی وبلاگ (3)                       Avazak.ir smili61 تصاویر زیباسازی وبلاگ (3)

Avazak.ir smili94 تصاویر زیباسازی وبلاگ (4)                 Avazak.ir smili94 تصاویر زیباسازی وبلاگ (4)          Avazak.ir smili94 تصاویر زیباسازی وبلاگ (4)    Avazak.ir smili94 تصاویر زیباسازی وبلاگ (4)

 

 

تاریخ : 07 اسفند 1392 - 22:52 | توسط : مامان مینا | بازدید : 165 | موضوع : وبلاگ | 30 نظر

تاریخ : 08 اسفند 1392 - 02:22 | توسط : مامان مینا | بازدید : 1181 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

یک دقیقه سکوت برای رویاهای کودکی

سلام آسمان زندگیم

دخترم می خوام بدونی که من دوست دارم از تجربه دیروزم برای آینده بهتر برای تو استفاده کنم از روزهای

کودکی که به من فرصت ندادند تا کودک باشم وشاد و بی محابا در میان زمین سبز در حالی که سر به آسمان

داشتم بدوم دخترم باور کن که من عاشق دیدن لحظه های شاد کودکی تو هستم باور کن اجازه نمی دم

هیچ کس حریم کودکی تو وارد شود و بخواهد شادی کودکانه تو را بگیرد اما از تو هم توقع دارم دختری باشی

مهربان وآرام تا من به تو افتخار کنم تو که پاره ای از وجود منی باید مهربان باشی و بمانی !

Avazak.ir Line55 تصاویر جداکننده متن (4)

Avazak.ir Line44 تصاویر جداکننده متن (4)

امروز بازهم دلتنگ کودکی ها شده ام "دلــــم "برای سادگی های کودکی ام تنگ شده؛همان روزهایی که

معنای زندگی را فقط دردویدن و بازی می دانستم.

برای عصرهای تابستانی و نشستن کنار پدر و مادرو خواهر وبرادر درحیاط خانه و خوردن عصرانه ای با طعم یک

رنگی و بدور از غرور تنگ شده !Avazak.ir Line21 تصاویر جداکننده متن (2)

Avazak.ir Line26 تصاویر جداکننده متن (2)

"دلــــم "برای آرزوهای کودکی ام و لالایی های مادرانه تنگ شده.

برای خواندن شعرها و کتابهای داستان یکی بود یکی نبود!

دلم برای روزهای مدرسه تنگ شده برای دویدن در حیاط مدرسه ،دلم حتی برای اخم معلمهایم تنگ شده !

برای امتحان های ثلث اول و دوم و سوم تنگ شده ! این روزها دلم هوای ثلث دوم امتحان مدرسه را کرده همان روزهایی

که کارنامه اعمالمان را بعد از عید نوروز می دادندو فقط خودمان می دانستیم که چه کردیم با امتحانات و چقدر دلشوره داشتیم

برای گرفتن کارنامه ! دلم حتی برای آن دلشوره های شیرین تنگ شده !

دلم حتی برای تکالیف نوروزی و تنبلی ها و انجام ندادن آنها تا شب سیزده بدر تنگ شده !

چه روزهای خوبی بود رقابتهای دوستانه واقعا دوستانه بودند ، حتی دلم برای روزهایی که همکلاسی هایم به من می

خندیدند و لقب بچه مثبت می داند تنگ شده!

Avazak.ir Line27 تصاویر جداکننده متن (2)

دلم برای غلطهای املایی که معلمم می گرفت تنگ شده !

ای کاش امروز کسی غلطهایم را بگیرد یا مرا خط بزند دوباره

بنویسد !

Avazak.ir Line26 تصاویر جداکننده متن (2)

"دلــــم "تنگ شده برای رها شدن در آغوش خواستنی پدر و نوازشهای گرم مادر.

دلم برای بازی با پدرم تنگ شده آنروزها هنوز از این دنیای پر از دروغ و دورنگی چیزی نمی دانستم ، دلم حتی

برای اخم های مادرم وقتی شیطنت می کردم تنگ شده دلم تنگ شده برای کودکی گمشده در میان دنیای

پر از دورنگی بزرگترها!

Avazak.ir Line25 تصاویر جداکننده متن (2)

"دلـــم "تنگ شده برای قاصدکی که میگفتند خبر های خوب می آورد!

"دلــــم "برای حس و حال ناب کودکی و آرزوهای بی ریایش تنگ شده.

می خواهم کودک شوم ،بی ریا باشم و عشق را دوباره با تو به تجربه بنشینم.این بار اما آگاهانه ......

نخواهم گذاشت دنیای پر از غرور بزرگترها، کودکی دوباره مرا همراه با تو خراب کند .

امروز با تو باز هم کودک شده ام ! کودکی را این بار با تو تجربه می کنم یک لحظه چشمانم را می بندم و می خندم به یاد

کودکی هایم که همه چیزش زیبا بود.

دخترم دیروز برای پرسیدن سوالی به مطب دکتر محی الدین هندی رفتیم فکر نمی کردم تو یادت باشد که این دکتر به تو آمپول

زده و تو با قهرمان زندگی کودکانه ات یعنی بابا جهان تماس گرفته بودی که بیاد دکتر را با اسلحه آقا پلیس بکشد دیروز تا دکتر

را دیدی چنان گریه کردی که دلم برایت سوخت و از دوستم خاله زهرا خواستم شمارا به بیرون از مطب ببرد تا من سوالم را

بپرسم ! جالب اینجاست که دکتر هم تهدید های شما یادش بود و می گفت سارا خانوم به خدا من کاری با شما ندارم به بابا

جهانت نگی بیاد منو بکشه قول میدم دیگه به شما آمپول نزنم !

Avazak.ir Line25 تصاویر جداکننده متن (2)

کـوچـکـتـــر کـــه بودیـــــمـ ...

ایمــانِـمــــان بـزرگـتــــر بـــــود ..

بـادبــــادکـــــ مــــے سـاخـتـیـــمـ ..

نمـــے تَـرسیـــدیــمـ بـــــاد نبــــاشـــــد! …
 

Avazak.ir Line25 تصاویر جداکننده متن (2)

 
 

تاریخ : 06 اسفند 1392 - 16:15 | توسط : مامان مینا | بازدید : 801 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید